استقلال خواب
عزيزدل من سلام پروژه استقلال خواب چندبارشروع شد ومن بعدازيكي دوروز ذوق زده فكركردم تموم شده درحاليكه با شكست مواجه شد با اينكه تختت كنارتخت ماست ولي چون ديواره داره ووقتي مي خوابي منو نمي بيني راضي نمي شدي روي تخت خودت بخوابي وهرشب كنارمن مي خوابيدي سخت بود نيمه هاي ارديبهشت سرماخورده بودم وبراي اينكه تو ازمن وانگيري پهلوي بابامهدي مي خوابيدي هرچنددوست نداشتي ولي چاره اي نبود دوتا ادم بدخواب وكنارهم خوابيدنشون چي مي شد نصفه هاي شب صداي گمب وگمب مي اومدكه به يه جايي مي خوردين يه شب كه بازمي خواستي پهلوي من بخوابي بهت گفتم "حسني اگه پهلوي من بخوابي ازمن واميگيري ومريض ميشي مي خواي بري روي تخت خودت بخوابي كه راحتترباشي وجا...
نویسنده :
ماماني
8:02
سفرنامه مشهد
جگرگوشه ام سلام ازقبل ازسال جدید بابامهدی اصرارداشت که مشهدبریم ولي من بهانه مي اوردم چون ازطرفي اززماني كه سه ساله شده بودی حس استقلال طلبي شديدي پيدا كرده بودي كه به هيچ حرفي گوش نمي دادي ومدام با هم كنتاكت داشتيم وكلا خيلي ازكلنجاررفتن باهات خسته بودم ازطرف ديگه دوسال پيش توسفرمشهد كه فقط خودمون بوديم ومن وتو مريض شده بوديم بابامهدي فقط زمان غذاخوردن واستراحت به هتل برمي گشت وبه اين ترتيت خيلي به من سخت گذشت وبه قول معروف ديگه پشت دستم را داغ كردم كه به خيال كمك وپشتگرمي بابات بدون همراه به سفربروم ولي خوب بابا هم كوتاه نمي اومداول مخالفتم را مي پذيرفت وظاهرا بانظرم موافقت نشون مي داد ولي دوباره بعدازمدتي كوتاه قضيه سفررا...
نویسنده :
ماماني
7:03